blogsTemplates for your blogpersianblogpersianyahoo
HELLISH BOYs

  نویسنده: مرگ پرستان  
 

میان فضای گیج اتاقم ،پنجره گم شده بود.

همه چیز دیوار بود ، دیوار بین من و خدا قرار گرفته بود

بیرون فرشته ها آواز می خواندند و باد برای آنها می رقصید و خدا می خندید

درون فقط دیوار بودو صدای سنگین سکوت.با او درد دل کردم.اما حرفم را نفهمید

باز حرف زدم و حرف زدم.اما باز نفهمید.برایش از آرزو گفتم. از امید و انتظار

اما دیوار بود و دیوار .حرفهایم را گوش می کرد ،اما انگار نمی فهمید.

برگشتم و نا امید در دنیای بزرگ تنهائی غوطه ور شدم 

صدائی ،سکوت مرا برآشفت

دیوار بود که ناله می کرد و با ناله هایش از هم باز می شد،و بازتر و بازتر

دیوار فرو ریخت.

ومن بهت زده دیدم که پشت دیوار فقط دیوار قطور دیگریست

و نه فرشته ای هست و نه خدائی


 
   
یکشنبه 83 بهمن 25 ساعت 1:32 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  یه شعر متال
[عناوین آرشیوشده]
 
پارسی بلاگ

خانه مدیریت شناسنامه ایمیل

8975: کل بازدید

1 :بازدید امروز

19 :بازدید دیروز

 RSS 

 
آرشیو
 
درباره خودم
HELLISH  BOYs
مرگ پرستان
عاشق گروه های متال
 
لوگوی خودم
HELLISH  BOYs
 
رفقام
 
 
حضور و غیاب
 
اشتراک